سفرنامه کردستان – بخش دوم – قله شاهو در پاوه
در بخش اول سفرنامه کردستان گفتم که شب رو در یک پارک در پاوه کمپ کردیم و بعد راهی قله شاهو شدیم. راننده میگفت جای قشنگیه. رفتیم ببینیم چقد راست میگه
مسیر قله شاهو بسیار زیبا بود. طبیعتی متفاوت. دوستان لطف کردن و منو شرمنده کردن و با کلاه من عکس تکی انداختن :))
طبق معمول هر کی یه دوربین در میاره از یکی عکس تکی بگیره، تبدیل به عکس ۲۰ نفره میشه :دی
اینجا مشخصه کیا هواسشون به مملیکا هست همیشه !! فقط دو نفر منو نگاه کردن
من برا اینکه عکسها یکم متفاوت بشه، یه تز جدید دادم. همیشه که نباید همه عکسا شبیه عکسای قبلی باشه
عکس سلفی همیشه طرفدارای بیشتری داره، حتی وسط عکس دسته جمعی 🙂
همینجوری که نشسته بودیم وسط جاده عکس بگیریم، راننده اتوبوسه دنده عقب داشت میومد لهمون کنه که در یک حرکت برق آسا خودمون رو نجات دادیم. من کلا نفهمیدم فاز این راننده چی بود ::
اینم یه عکس از دو تا از دوستان خوب و خوش سفرم. این دوستان خیلی وقت قبل تر از این سفر، یه سفر طولانی دیگه رو شروع کردن … منظورم زندگی مشترکه
بهضیا هم سبک های جدیدی از عکاسی رو رو کردن تو این سفر
انقد ملخ دیدیم اونجا که حالمون از ملخ به هم میخورد. وسط جاده ها بقایای عمرشون به وفور دیده میشد.
عکاسا مثل شکارچیا میمونن. همیشه دوربین به دست آماده برای ثبت لحظات. شاید باعث بشه خودشون از طبیعت قافل بشن، ولی بعدا همینجوری دعای خیره که براشون send میشه
بدون شرح 🙂
طبیعت زیبای کردستان در مسیر قله شاهو
من عاشق این گلای سفیدم که وسطش زرده
یکی از روشهایی که میتونید از آفتاب سوختگی پوست گردن و اطراف صورت جلوگیری کنید، استفاده از پارچه و چفیه و روسری به این صورت هست
بچه ها یه صحنه جالب پیدا کرده بودن. یه سنگ که از وسطش سبزه دراومده بود.
حتی اگه دل کسی از سنگ باشه، باز هم میتونه ازش گل در بیاد
حضرت مملیکا
شنیدین میگن ملخ ها حمله کردن به یه منطقه، نابود مردن اونجا رو؟ ما یه صحنه کوچیکش رو دیدیم. البته نابود نکرده بودن اینجا رو خدا رو شکر
مرتضی یه بادبادک (بادبادک؟؟؟) آورده بود با خودش. خیلی خوشگل بود. البته باد زیاد نیومد و نشد آنچه که باید میشد، که اگه میشد، عجب چیزی میشد
ما چند نفر شده بودیم و رفته بودیم یه درخت پیدا کرده بودیم و نشسته بودیم زیرش. جای باحالی بود. من به شخصه خودم اون موقع نفهمیدم کجا نشسته بودم دقیقا !!!
دیگه باید برمیگشتیم پیش اتوبوس. دوس داشتیم بیشتر بمونیم اونجا. طبیعتش جنگلی نبود، ولی خیلی قشنگ بود. دوس داشتم شب کمپ میزدم اونجا
داشتیم از تو جاده میرفتیم پایین، چون بچه ها و اتوبوس رفته بودن پایین تر …. همینجوری یهویی چنتا عکس دیگه هم گرفتم
بقیه بچه ها هم داشتن میومدن. یه پرنده هم داشت رد میشد. یه ملخه هم داشت میپرید (حال میکنید من چه گزارش دقیقی دارم میدم؟)
بالای جاده، صخره ها رو میبینید. لبه اونجا یکم دقت کنید یه درخته. ما زیر اون درخته بودیم !!
بعضی وقتا خودمون خبر نداریم چه جای باحالی هستیم !!
به سمت مریوان و دریاچه زریوار رهسپار شدیم. توی مسیرمون یه همچین چیزی و بچه ها پیدا کرده بودن، منم یه عکس باهاش گرفتم. خیلی خوشگل بود. خوراکه آرزوهای بزرگ بود. از اون دست نیافتنی هااش
ادامه سفرنامه مربوط به مریوان میشه که در قسمت بعدی میزارم عکساشو