1
نویسنده : هاني

سفری هیجان انگیز به دل کویر مرنجاب

 

مبدا:پایین ترمینال آرژانتین مقصد:کویر مرنجاب
پنجشنبه صبح ساعت۸ راه افتادیم و کمی که از تهران داشتیم خارج میشدیم معرفی نامه رو شروع کردیم و تاحدی باهم اشنا شدیم و از انواع مهندسین گرفته تا دکتر اطفال و دندون پزشک ودامپزشک و عکاس های حرفه ای و آشپز بین المللی و خبرنگار و معلم و ناظم و مربی یوگا هم تو گروهمون بودند که خیلی هم پایه و خوش سفر بودند و تقریبا همه باهم دوست شده بودیم و تو راه معاشرت کردیم و کلی هم رقص و پایکوبی کردیم که باعث شد هم خواب از سرمون بپره هم شاد شیم:) ساعت ۳به کاروانسرایی در کویر رسیدیم برای صرف ناهار و قیمه زدیم با ماست😋

اینجا ناهار خوردیم خیلی سنتی و قشنگ بود ولی هنوز کامل ساخته نشده بود

و ساعت ۵ به کویر مرنجاب رسیدیم و قرار بود ۲ساعت تا محل کمپ رو پیاده بریم (چون اتوبوس دیگه نمیتونست از اونجا به بعدشو بره)که با مخالفت بچه ها به علت سنگینی بارها مواجه شدیم و مملیکا برامون ماشین گرفت که از اونجا به بعد سفر آفرویدی و هیجان انگیز شروع شد و همگی کلی کیف کردیم

ازین ماشینا😎

 

و وقتی به محل کمپ رسیدیم شروع به برپاکردن چادرها کردیم

بقیه چادرا دیده نمیشن این چادره نور داشته فقط😄

 

وبعد رفتیم بالای رمل ها،ماه رو تماشا کردیم و دوستان عکاس کلی عکسهای حرفه ای در نور مهتاب گرفتند.

😍

 

 

بعد از کمی استراحت،هرکسی به کاری مشعول شده بود که مملیکا پیشنهاد داد کسایی که دوست دارن بیان بریم رو ماسه ها قدم بزنیم و از ماسه ها و نورمهتاب و سکوت شب کویر انرژی بگیریم و بهتره که باپای برهنه روی خاک راه بریم تا تاثیر انرژی طبیعت رو بیشتر حس کنیم.(از این قسمت عکس نگرفتیم, کلا گوشی یا دوربین نبردیم چون قسمت معنوی سفرمون بود یجورایی😇)

بعد از نشستن رو رمل ها و نظاره کردن ماه در حال سکوت و کمی مدیتیشن انرژی هامون زیاد شد و برای تخلیه انرژیمون شروع کردیم به دوییدن و قل خوردن رو رمل ها و یه چند نفری روهم تو ماسه ها دفن کردیم!😈😂

پیشنهاد خود هانیه بود(من نه ها اون یکی هانیه!) مام کم لطفی نکردیم حسابی خاکش کردیم داشتیم رو سرشم شن میریختیم که خودش یهو پاشد شنیمون کرد😂

 

و بعد به محل کمپ شبیه خون! زدیم و طی یک عملیات مملیکایی رو سر دوستانی که نیومده بودن خراب شدیم! و رفتیم سراغ اتیش درست کردن و البته بحث شیرین جوجه زدن تو کویر که خودش خیلی پروژه باحالی بود😃

اقا عطا و چندنفر دیگه خیلی حرفه ای جوج زدن برامون:)

 

اول همه دور اتیش جمع شدیم تا گرم شیم و بعد بساط جوجه زنی به پاشد و سیخ زن خونه شروع به فعالیت کرد(چندتا از بچه های باحال مسوولیت جوجه زدن رو به عهده گرفتن و یکی از بچه ها که تاحالا جوجه سیخ نکرده بود رفت یاد گرفت و خانم چف هم نظارت کردند😊)

دوستان فعال در سیخ زن خونه!:هانیه و ستاره و اقای مسعود که تو عکس نیست:)

 

و بعد از ساعت ها صبر یه شام خوشمزه تو دل کویر کنار آتیش خوردیم😋🔥😻(البته ۱ساعتم نشد ما گشنه بودیم دیر میگذشت!) بعد شام یه دمنوش جالب که هانیه اورده بود و ترکیب اویشن و پونه و بابونه اینا بود و میگفت سموم بدن رو دفع میکنه زدیم بر بدن😝

یه دمنوش آتیشی جذااب😍

 

فاطمه هم برامون ساز دهنی زد و بااینکه تازه یاد گرفته بود خیلی خوب ساز میزد فقط چندبار تو سوراخ اشتباهی فوت کرد که اگه خودش نمیگفت ما نمیفهمیدیم قطعا!😅 کم کم دوستانی که خستشون بود رفتن خوابیدن و عده ای هم تا نیمه شب دوره اتیش نشستیم و شعرخوندیم و حرف زدیم و از خاطرات دوران جوانی گفتیم و از تجربیات مملیکای دنیا دیده استفاده کردیم:) صبح روز بعد ساعت ۶ با صدای مملیکا بیدار شدیم که طلوع خورشید رو ببینیم ولی هوا خیلی زود روشن شد ونشد که طلوع رو ببینیم:(

یه همچین طلوعی دیدیم که بازم خیلی زیبا بود😍

 

صبحانه نیمرو اتیشی و پنیر و نوتلا و حلوا ارده خوردیم با چای و بعضیام قهوه که خواب از سرشون بپره

وسایل مورد نیاز برای اماده کردن صبحانه:)

 

عملیات نمک پاشی روی نیمرو ها توسط حضرت عطا!:)

 

مملیکا میگه تعارف نکنین خونه خودتونه بشقابمونم نونه! به به😋

 

 

عجب سفره با صفایی اول صبحی تو دل کویر:)

 

و بعد از صبحانه لوکسوری!😎 و کاملمون اماده رفتن به دریاچه نمک شدیم.

چه درخشش زیبایی😍
اگه میخوای مثل خورشید بدرخشی اول باید مثل خورشید بسوزی(سخن بزرگان!)

 

دوباره ماشین های افرویدی اومدن دنبالمون و یه هیجان دیگه شروع شد تا رسیدیم به اتوبوس💃

عکس دسته جمعی ما کنار اتوبوس و همه خوشحال واماده رفتن به دریاچه نمک:)

 

رفتیم دریاچه نمک و اونجا کلی عکسای باحال و هنری گرفتیم و خلاصه دوستان عکاس واقعا سنگ تموم گذاشتن و دل همه رو شاد کردن با عکسای یهویی و قشنگشون🤗👌

بچه ها بالاخره پیداش کردم این رد ماشین نیمه گمشدمه!:))

 

ولم کنید اینجام نبود که:(😄

 

اصلا بیاین باهم عکس بگیریم دلش بسوزه من چه همسفرای باحالی دارم😜😄

 

پشت صحنه عکس از اینور

 

پشت صحنه عکس از اونور!

 

ضرب المثل تبتی:
رمز یک زندگی خوب و طولانی این است:
غذایت را نصف کنی،
دو برابر راه بروی،
سه برابر بخندی،
و بی اندازه عشق بورزی.(شما اخری رو جدی نگیرین بجاش بپرین مثل ما!😂)

 

روی نمک ها دویدیم

دویدیم و اسلو موشن گرفتیم که خیلی خنده دار شد مخصوصا اخرش😂

 

و بعدم با اتوبوس کمی تو کویر گشتیم و تو راه کلی شتر و مناظر دیدنی دیدیم و به یه جای دیگه برای عکاسی رسیدیم که دره بود و بعضی از قسمت هاش شبیه تندیس های دره راگه شده بود😻(البته به جذابی دره راگه نبود) اونجا هم کلی گشتیم و کمی تو افتاب کویر چیل کردیم! و عکس های قشنگ قشنگ گرفتن دوستان😊

مبل چی میگه تو کویر؟!😍😂

 

اقا سهیل انرژی عجیبی داشت نگم براتون دست میگ میگو از پشت بسته بود!:)

 

اون نقطه سیاهه که اونوره اقا سهیل تیزپا ا!😂

 

دیگه از اونجا اومدیم سمت کاشان و ناهار رو که منو باز بود اونجا خوردیم و بعدهم راهی تهران شدیم که همه پرانرژی اماده کار و زندگی شهری بشن و بکوشیم که فردایی بهتر بسازیم:)

به امید دیدار شما همسفرای دوستداشتنی در سفرای بعدی مملیکا🖐🍀

گلچین فیلمهای سفر مرنجاب رو میتونید تو کانال مملیکا@mamaLLicAA ببینید و لذت ببرید:)

هانی

سلام من هانیم خیلیا میگن ادم پرانرژی و شادی هستم ولی بنظر خودم اونقدرام پرانرژی نیستم!😅 عاشق ماجراجویی و چالش های جدید هستم و دوست دارم مستقل و رها باشم:) ترجیح میدم کارهامو باحداقل برنامه ریزی و بطور اتفاقی انجام بدم. از معاشرت با ادم های جدید و قابل اعتماد خیلی لذت میبرم و مشتاقم در موقعیت های مختلف زندگی کنم و تجربه های جدیدی کسب کنم و درنهایت میتونم بگم ادم بلندپروازِ گُنگی هستم که هنوز خودمو نشناختم و دنبال خودشناسی و دنیاشناسی همراه با تفریح و بازی هستم!😁

More Posts

One thought on “سفری هیجان انگیز به دل کویر مرنجاب

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published. Required fields are marked *