سفرنامه ماسوله تا ماسال | قسمت دوم
اگه هنوز قسمت اول سفرنامه رو نخوندین از اینجا بخونیدش. حدودا یک ساعت و اندی راه رفته بودیم تا اینجای کار
مسیر اینجوری نبود که خیلی هم راحت باشه. بعضی جاها فقط یه خط راه بود. اگر حواسمون نبود میوفتادیم پایین راحت میشدیم :))
حالا اون وسط ما داریم از ترس اینکه نیوفتیم پایین به خودمون میپیچیم، بعضیا هی عکس میگرفتن ازمون. به نظرم باید قبل از شروع هر سفر موبایل ها رو بگیریم !! حداقل برنامه های ماجراجویانه رو !!
اون عکس قبلیه و این سه نفر، ۴ تایی برنامه رو اومده بودن و من آشنایی قبلی نداشتم باهاشون. برنامه رو با انرژی زیادی شروع کردن و به گروه هم انرژی خوبی میدادن
فرشید رو اولین بار بعد از سمینار مریم حسن زاده تو خیابون دیدمش :دی نمیشناختمش ولی اونا منو میشناختن. خلاصه رفیق شدیم 🙂 اینجا داره میگه از من عکس نگیری میام با همین سیبیلام میخورمت :))
کوله ها سنگین بود و بعضی از بچه ها استراحتای کوچیکی خودشون به خودشون به صورت خودجوش میدادن. این هم یه مدل استراحت با کوله 🙂 یه شلنگی از کوله آویزون هست. کاربردش اینه که یه کیسه آب میزارن تو کوله و دیگه قوطی اب معدنی دستشون نمیگیرن. با همون شیلنگ آب میخورن. البته من خیلی آماتوری توضیح دادم ببخشید :))
بالاخره رسیدیم به یه جای صاف. تا اینجا هیچ جای مناسبی پیدا نکردیم که صبحونه بزنیم تو رگ 🙂
جای خوبی بود. حدودا ساعت نزدیک ۸ صبح بود و مشکلی بابت آفتاب هم نداشتیم. آسمون هم که ابرهای خوشگلی داشت. انگار کلا اون منطقه فوتوشاپ شده بود. اصلا یه وضعیااا
من نمیدونم چرا تو این عکس بچه ها شبیه آدم آهنی افتادن :))
تو این عکس حسین امینی (کلاه قرمز) که این سفر رو با کمک هم برگزار کردیم و آشنای مسیر هم بود، داشت به بچه ها میگفت هر کی شولوغی کنه میبرم میندازمش تو اون دره. بعد از این حرف جو سنگینی برقرا شد و همه خیلی آروم صبحونه هاشون رو خوردن !!
باور کردین ؟ انقد طبیعی گفتم ؟ :))
یگی از قشنگیهای سفر (مخصوصا سفر های بالای یک روزه) خوردن صبحونه هست. آخ کخ چقد میچسبه. هر چقدر هم بخوری چاق نمیشی. بچه ها گروه گروه خوردنی هاشون رو پهن کرده بودن. اینجا یه گروه اومده بود از یه گروه دیگه روغن بگیره :))
این هم سفره درویشی حسین و بچه ها. باور کنید تو همچین فضاهایی نون خشک هم آدم بخوره حال میده، چه برسه به خوراکیای مختلف. این دور هم بودن و انرژی ها رو دست کم نگیرین.
حسین صبحونش که تموم شد رفت گرفت خوابید :)) یه همچین آدم ریلکسیه :دی بنده خدا شب قبلش تا اومده بود بخابه ما رسیدیم بیدار شد. بعد ما دیدیم ایشون که خط نگهدار هست خوابید، من و یک سری دیگه هم خوابیدیم. چه جای خوبی بود واسه خوابیدن. از هتل های لاس وگاس هم بهتر بود. البته تجربه شخصیم رو گفتم فقط :پی
بعد وسایل رو جمع کردیم و دوباره شروع به حرکت کردیم. حسین عقب مونده بود و من جلو داشتم میرفتم. اینجا نشتستیم حسین برسه بگه کدوم سمت بریم. کلا مسیر خیلی خوب بود. هر جا میشستی استراحت کنی خوراک عکاسی بود
اینجا حسین رسید و شروع کرد به کمی توضیحات در مورد این گیاهی که پیدا کرده بود.فکر کنم گزنه بود. از اونایی که دستت بخوره حسابی میسوزه. یه کمی برداشت باهاش چایی درست کنیم 🙂 در ضمن عکس فوتوشاپ نشده، ولی زمان گرفتن عکس دستم خورده بود افکت دار شده بود. اونقدا هم رنگی نبود منظره :))
این خارجیا همه عکساشون رو اینجوری افکت میدن که شماها فکر میکنید خیلی خارج قشنگ تره. حالا درسته من دستم خورده بود، ولی اگه بهتون راستشو نمیگفتم شاید گول میخوردین. البته طبیعت اصلی هم واقعا زیبا بود
این قسمت از مسیر، مخصوصا تو این فصل، کمی از سبزیش کم شده بود. ظاهرا اردیبهشت اینجا هم سبزه. البته جلوتر که بریم داستان فرق میکنه
داشتیم میرفتیم که یهو از بالا سرمون یه صدایی اومد … یکی از دوستامون بود … دنبالمون میگشت . ما از این دوستا زیاد داریم تو طبیعت
اولش یکم خجالتی بود، بعد کامل خودش رو نشون داد. حسابی هم به به و چه چه کردن برامون :)) خیلی دوست خوشگلی داریم، نه ؟؟
ادامه داستان و در بخش بعدی خواهم نوشت 🙂 الان باید برم جایی 🙂
سلام
سفرنامه نویسی تون عالی هستش
فقط یه سوال داشتم ایا با ماشین میشه به خود ییلاق ها مثل اولسبلنگاه یا خریدول رفت.
ممنون
سلام. بله میشه با ماشین تا اولسبلنگاه رفت اما ما اونجا نبودیم
ممنونم ازتون 🙂
ایول هوا
ایول حال وهوای هوا
ایول تیریپها
ایول سیبیل فرشیدخان
ایول شوروسرزندگیه همه ی دختراوپسرای گروهتون
ایول به حسین وشماکه انرژیه مثبت روازفرسنگهادورازتون دریافت میکنم
ایول به دوست خوبتون بزبزی😊😊😊
همیشه بخندیدوبخندانید😊😊😊
یاحق✋
ایول به شما که انقد باحالی 🙂