سفرنامه اسل محله – اردیبهشت ۹۵
اسل محله (esel mahalle) روستایی است از توابع بخش خرمآباد شهرستان تنکابن در استان مازندران ایران، به اشتباه توسط افراد غیر بومی “عسل محله” خطاب می شود. این سفر در اردیبهشت سال ۹۵ با تعداد ۳۲ نفر با یک دستگاه میدل باس از تهران شروع شد. این برنامه به صورت دو روزه انجام شد.
سفر عسل محله خیلی اتفاقی شد. اول قرار بود بریم کردستان، به دلایلی کنسل شد و به پیشنهاد دوستم مانی ، دو گروه یکی شدیم و رفتیم اسل محله. این اول راه هست
به ابتدای جاده خاکی که رسیدیم، میدل باس گفت نمیتونه بیاد بالا و ما خودمون رفتیم. البته میتونست بره هاا ، ناز کرد :)) همیشه یادتون باشه که اوایل شروع کوهنوردی رو اروم شروع کنید تا بدنتون بعد از ۲۰ دقیقه گرم بشه
خسته و کوفته، به روستای اسل محله که رسیدیم، برای صبحانه زیر سایه نشستیم و خوردیم و کیف کردیم
سپس دوباره به راهمون ادامه دادیم. توی این روستا فهمیدیم که اسم این محل “استخر محله” بوده، بعد میشه “اسل محلیه” و بعد حتی بهش “عسل محله” هم میگن. تابلوی کوچه ها هم عسل نوشته که اشتباهه
مهدی (سمت چپ) آخرین نفر میومد تو کل مسیر. تو کوه نوردی استادی هست برا خودش
همه که تجهیزات خفن نداشتن. مجتبی این مدلی وسایلش رو اورد بالا
کم کم وارد جنگل شدیم با یک شیب زیاد … دروغ چرا ؟ جونمون در اومد !!!
این مانی هست. برنامه رو مانی چید و منم با یه گروه بهش ملحق شدم. الحق که پیشنهادش برای این منطقه عالی بود
بعضی جاها هم یه خستگی در میکرد … اینجوری … کلی بار داشت میاورد بالا … البته واسه ما سخته، واسه اون خاطرس :))
اینجا مانی داره میگه اون بالا یه دو راهی هست، هر کدوم رو دوس داشتید برید … آره دیگه، دموکراسی به این میگن :دی
واااای سوووسک
مانی خیلی خفنه !! قبلنا هر هفته برنامه میزاشت. پارسال همش درگیر کارای ازدواجش بود و کمرنگ شده بود. امسال برنامه هاشو با حضور همسرش با قدرت شروع کرد
ازاین کلاها بزارید گوشاتون نسوزه
اینجا مهدی داره نفرات آخر گروه رو چپ چپ نگا میکنه … از دستشون چه هااا که نکشید. مجبور بود ته صف بیاد اگه کسی غش کرد با خاک انداز جمش کنه
تقریبا اون بالا مالا ها که رسیده بودیم، خیلی خوشگل شده بود. یه ابشار هم اونور دیدیم. رودخونه هم غرش میکرد .. اصن یه وضعی
این عکس رو ببرید تو کلاسای عکاسیتون بدین. به عنوان عکس مفهومی از مرگ !!! اوندفه یکی بهم پیام داد از این عکسا میخاس. اینو برا همین گرفتم
بعد از اینکه جونمون در اومد، رسیدیم به جاهای صاف … خارجیا میگن … نو مانی ، نو هانی … :))
آخ آخ نگم براتون از قشنگیاش …
اینجا همه واقعا خسته بودن. واقعا بالا اومدن تو این مسیر با این بارهای سنگین طاقت فرسا بود. با یه عکس دسته جمعی، خستگی همه در رفت (الکی مثلا شما هم باور کنید!!)
این خواهران عزیز دوس داشتن ازشون عکس بگیرم. خوب منم گرفتم … فقط مشکل این بود که من سعی میکنم متفاوت باشم … این شد که اینجوری شد :دی
کم کم داشت اصل داستان شروع میشد. الان شما این آب رو میبینی و فکر میکنی جون میده واسه شنا … دقیقا مشکل ماها اینه که خیلی ساده انگاریم !! … آبش خیلی یخ بود !!
اولش فک کردیم دوباره دیر رسیدیم به منطقه و گلها رو گاو خورده !! ولی کم کم دوباره خوشحال شدیم 🙂 یه چیزایی از دور دیدیم که باعث شد پاهامون بیشتر جون بگیره
ترکیب رنگها … برف و سبزی و گل زرد و آب … اولش که جمعیت رو دیدم، گفتم باز این ملت همیشه در صحنه رفتن زدن طبیعت رو ترکوندن … ولی بعدا دیدم اونجوریام که فک میکردم نبود
این آب زلال از یکم بالاتر میاد. سرچشمه داشت، بسیار هم آب خوشمزه ای بود. لازم نیست تا اونجا آب با خودتون ببرید. اگه مهدی نبود ما داشتیم میبردیم. خوب شد بیشتر آبها رو خالی کردیم اوایل راه
من آآآآآشق این بک پکر (کوله به دوش) کوچولو شدم … وقتی ما رسیدیم اینجوری شد ، ناراحت شد … پیش خودش گفت “باز این مملیکا با دوستاش اومدن …”
بالاخره رفتیم جایی که میخاستیم چادر بزنیم. من عقب مونده بودم و بچه های گروه یه جای مناسب پیدا کرده بودن که همگی بتونیم کمپ کنیم. این منظرش بود
من شروع کردم به گرفتن عکس تکی از بچه ها. آقا مهدی یه عکس خوب از من گرفته بود چند سال پیش، من هر چی عکس بگیرم جبران نمیشه. عکس من و بزغاله. تو عکسای پروفایلم هست
مگه من خودم دل ندارم ؟؟
دیگه هوا ابری هم شده بود و باد شدیدی گرفته بود. من چادرم رو به زور زدم. البته بچه های جایی چادر ها رو زدن که قبلا استفاده شده بود. تا به گلها آسیب نرسه… مثل بچه ها باشید :))
خوب ، ما خوابیدیم ، بعدش صبح شد !! من خیلی زود خوابیدم و صبح زود اتوماتیک بیدار شدم. الان فک کنم ۶:۳۰ باشه تو عکس. این منظره پشت ما بود. یه گروه دیگه اونور کمپ زده بودن. فقط ماها بودیم کلا اونجا
این هم کمپ ما. نسبت به عکس قبلی ۱۶۰ درجه چرخیدم عکس گرفتم !! بچه ها، اینجور جاها که میرین، از جاهایی راه برید که قبلا رفتن و مسیرش مشخص شده. اینجوری کمتر آسیب میبینه طبیعت
مجتبی تجهیزاتش مخصوص “گلگشت” بود. مثلا ارتفاع چادرش رو مقایسه کنید با بقلیاش. این چادرها توش راحت تر میشه نشست و دسته جمعی بازی کرد، اما بر پا کردنش توی باد سخت تره و ممکنه پاره بشه یا باد ببردش
اینجا یه نفر اومده بود آتیش درست کرده بود، مجتبی رفت بهش تذکر بده !!
دوروغ گفتم، داره میره خرگوش بگیره :))
بعد رسیدیم به جاهای قشنگ داستان … صبحونه !! بچه ها دارن آب جوش میزارن چایی درست کنن فک کنم. نخندین خوب !! کتری نداشتن حتما !! البته بعدا فهمیدم میخاستن عدسی بزارن 🙂
من و کفشام همون موقع یهوووویی !!
کفشام داغون شد. در ضمن تولدم شهریور هست … هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
این سفر رو رفتیم به خاطر گلهایی که در همین فصل در این دشت رویش میکنن. رنگ زرد خیلی جذابه … خیلی خوبه
کم کم داشت سر و کله جمعیت و آدمای جدید پیدا میشد … دیگه باید میرفتیم، فضا داشت تغییر میکرد
رفتیم سراغ اصل مطلب … صبحونه. این قسمت همیشه جزو بهترین بخش های سفر هست. همیشه خوراکیای خوشمزه با خودتون بیارید تو سفر ها :دی
در همین حال از صبحونه خوردنتون عکس بگیرید بفرستید برای دوستاتون بعد سفر … دلشون بسوزه و بهتون فحش های رکیک بدن :))
اینکه صبحونه خوشمزه باشه ، دلیل نمیشه من عکس هنری نگیرم !! تاحالا صبحونه خوردن دوستاتون رو از این زاویه دیده بودین ؟؟
بابک از همسفزهای جدید ما بودن. تاحالا ندیده بودمش. خیلی دوس داشت همراه ما باشه. آخرشم به مراد و من و مانی رسید :)) خیلی پسر خوب و خوش سفری بود … تامبز آپ !!
این شخصی که عینک دودی زده از عناصر خیلی خطرناک در سفرها هست. خیلی سعی کردیم بپیچونیمش نشد. تخصصش خالی کردن سفره همسفرها هست. مراقبش باشین (این خنده رضایت بعد از شکار صبحونه هست)
فهیمه هم جزو همسفر اولی های ما بود. خیلی دختر جالب و خوش سفری بود. برای این سفر کیسه خواب و چادر خریدن. بعد سفر فهمیدم از این عکس یواشکی ها خوشش میاد
تو سفرهای گروهی تخم مرغ نخورید. مخصوصا آب پز … حداقل قبلش از سالم بودنش مطمئن بشین. یا بعدش با فاصله از گروه بشینید که این مدل اتفاقات ناگوار نیوفته (جاست فور فان)
ایشون هم همسفر اولی بودن. یه چیزی آورده بود با بقیه تقسیم میکرد … شما هم خوراکیای خوشمزتون رو با بقیه (یا حداقل با من) تقسیم کنید
محسن از دوستای قدیمیه که یهویی از این سفر خبردار شد و اومد. شماره حساب دادم پول عکسها رو ریخت و من عکسهاشو دادم بهش :))
صبحونه رو خوردیم، عکس تکی ها رو هم گرفتیم و آماده رفتن شدیم
مسیرهای سرپایینی زودتر انجام میشه، ولی واسه زانو ضرر داره. وسطای راه برگشت همه برای استراحت توقف کرده بودیم. اگه گفتین من تو عکس کدوومم ؟؟
بعد از اینکه از روستای اسل محله هم رد شدیم، یهو یه صحنه جدید دیدیم. من آخر از همه بودم و دیدم ماشین زیاد رد میشه، یه نفره هیچهایک زدم بیام پایین. این صحنه رو دیدم پیاده شدم یکم عکس بگیرم
بعد از اینکه از بچه ها عکس گرفتم با این صحنه زیبا، یهو دیدم یه سری دیگه از بچه ها هم هیچهایک کنان از بقلم رد شدن !! فک نمیکردم تو سفر میدل باسی هم هیچهایک کنیم
خداییش چنتا از این عکسایی که با موبایل میگیرید رو نگا میکنید ؟ … همشوو ؟؟ … خوب من دیگه حرفی ندارم 🙁
بالاخره رسیدیم به میدل باس خوشگلمون. بچه ها خوشجال شدن 🙂
یه جا وایسادیم ماهی کبابی بخوریم. بچه ها تو صف بودن. یکی از اون پشت داد زد هل بدین … بچه ها هم گوش دادن :))
اینور بعضی از دستان داشتن در مورد مسایل اقتصادی جامعه با همدیگه بحث میکردن. به نتایج خوبی هم رسیدن و قراره برای ریاست جمهوری هم ارسال کنن
من و مانی انقد خسته بودیم که سر پا خوابمون برد. اون هم زمانی که داشتیم عکس مینداختیم … ماهی ها هم در حال کباب شدن بودن … البته که من وجترین هستم !!
این خانوم اسبه و بچش داشتن رد میشدن، یهو بچه اسبه گفت … مامان من گشنمه ، شیر میخام
بعد که شیرش رو خورد از اونور به راهشون ادامه دادن. ما هم سیر شدیم و از اینور به راهمون ادامه دادیم و اومیدم تهران. مثلا ترافیک هم نبود !!
این هم عکس یادگاری کنار جاده 🙂 شانس آوردم ماشین نزد به من :))
اگر در مورد این منطقه سوال داشتید و یا تمایل داشتید در برنامه های من شرکت کنید، در تلگرام به من پیام بدین
۰۹۳۵۳۲۱۰۱۱۸
کارت درسته مملیکا. خیلی دلتنگتم. ایشالا به زودی تو یکی از برنامه هات دوباره همسفر می شیم. به امید دیدار
عزیز دلی محمد جان. ایشالا همسفر شیم به زودی دوباره 🙂
واااااای خیلی عالی بوده اینجایی که رفته بودین، کم مونده دیگه گریه کنم مخصوصا اونجایی که کمپ زده بودین، کانال تلگرامتو دارم سعی میکنیم( با همسر جان) تو برنامه های بعدی شرکت کنیم. باید کم کم خودمونو با برنامه هات هماهنگ کنیم
اره عالی بود. باید فصلش بری البته. حوشجال میشم بیاین 🙂
خیلی عالی بود.اولین سفرنامه تون رو خوندم.یه بار حتما باید با همسر جان با پسرم باهاتون همسفر شیم.