5
نویسنده : مملیکا

سفرنامه اسل محله – اردیبهشت ۹۵

اسل محله (esel mahalle) روستایی است از توابع بخش خرم‌آباد شهرستان تنکابن در استان مازندران ایران، به اشتباه توسط افراد غیر بومی “عسل محله” خطاب می شود. این سفر در اردیبهشت سال ۹۵ با تعداد ۳۲ نفر با یک دستگاه میدل باس از تهران شروع شد. این برنامه به صورت دو روزه انجام شد.

 

سفرنامه اسل محله

 

سفر عسل محله خیلی اتفاقی شد. اول قرار بود بریم کردستان، به دلایلی کنسل شد و به پیشنهاد دوستم مانی ، دو گروه یکی شدیم و رفتیم اسل محله. این اول راه هست

 

سفرنامه اسل محله

 

به ابتدای جاده خاکی که رسیدیم، میدل باس گفت نمیتونه بیاد بالا و ما خودمون رفتیم. البته میتونست بره هاا ، ناز کرد :)) همیشه یادتون باشه که اوایل شروع کوهنوردی رو اروم شروع کنید تا بدنتون بعد از ۲۰ دقیقه گرم بشه

سفرنامه اسل محله

 

خسته و کوفته، به روستای اسل محله که رسیدیم، برای صبحانه زیر سایه نشستیم و خوردیم و کیف کردیم

 

سفرنامه اسل محله

 

سپس دوباره به راهمون ادامه دادیم. توی این روستا فهمیدیم که اسم این محل “استخر محله” بوده، بعد میشه “اسل محلیه” و بعد حتی بهش “عسل محله” هم میگن. تابلوی کوچه ها هم عسل نوشته که اشتباهه

 

سفرنامه اسل محله

 

مهدی (سمت چپ) آخرین نفر میومد تو کل مسیر. تو کوه نوردی استادی هست برا خودش

 

سفرنامه اسل محله

 

همه که تجهیزات خفن نداشتن. مجتبی این مدلی وسایلش رو اورد بالا

 

سفرنامه اسل محله

 

کم کم وارد جنگل شدیم با یک شیب زیاد … دروغ چرا ؟ جونمون در اومد !!!

 

سفرنامه اسل محله

 

این مانی هست. برنامه رو مانی چید و منم با یه گروه بهش ملحق شدم. الحق که پیشنهادش برای این منطقه عالی بود

 

سفرنامه اسل محله

 

بعضی جاها هم یه خستگی در میکرد … اینجوری … کلی بار داشت میاورد بالا … البته واسه ما سخته، واسه اون خاطرس :))

 

سفرنامه اسل محله

 

اینجا مانی داره میگه اون بالا یه دو راهی هست، هر کدوم رو دوس داشتید برید … آره دیگه، دموکراسی به این میگن :دی

 

سفرنامه اسل محله

 

واااای سوووسک

 

سفرنامه اسل محله

 

مانی خیلی خفنه !! قبلنا هر هفته برنامه میزاشت. پارسال همش درگیر کارای ازدواجش بود و کمرنگ شده بود. امسال برنامه هاشو با حضور همسرش با قدرت شروع کرد

 

سفرنامه اسل محله

 

ازاین کلاها بزارید گوشاتون نسوزه

 

سفرنامه اسل محله

 

اینجا مهدی داره نفرات آخر گروه رو چپ چپ نگا میکنه … از دستشون چه هااا که نکشید. مجبور بود ته صف بیاد اگه کسی غش کرد با خاک انداز جمش کنه

 

سفرنامه اسل محله

 

تقریبا اون بالا مالا ها که رسیده بودیم، خیلی خوشگل شده بود. یه ابشار هم اونور دیدیم. رودخونه هم غرش میکرد .. اصن یه وضعی

 

سفرنامه اسل محله

 

این عکس رو ببرید تو کلاسای عکاسیتون بدین. به عنوان عکس مفهومی از مرگ !!! اوندفه یکی بهم پیام داد از این عکسا میخاس. اینو برا همین گرفتم

 

سفرنامه اسل محله

 

بعد از اینکه جونمون در اومد، رسیدیم به جاهای صاف … خارجیا میگن … نو مانی ، نو هانی … :))

 

سفرنامه اسل محله

 

آخ آخ نگم براتون از قشنگیاش …

 

سفرنامه اسل محله

 

اینجا همه واقعا خسته بودن. واقعا بالا اومدن تو این مسیر با این بارهای سنگین طاقت فرسا بود. با یه عکس دسته جمعی، خستگی همه در رفت (الکی مثلا شما هم باور کنید!!)

 

سفرنامه اسل محله

 

این خواهران عزیز دوس داشتن ازشون عکس بگیرم. خوب منم گرفتم … فقط مشکل این بود که من سعی میکنم متفاوت باشم … این شد که اینجوری شد :دی

 

سفرنامه اسل محله

 

کم کم داشت اصل داستان شروع میشد. الان شما این آب رو میبینی و فکر میکنی جون میده واسه شنا … دقیقا مشکل ماها اینه که خیلی ساده انگاریم !! … آبش خیلی یخ بود !!

 

سفرنامه اسل محله

 

اولش فک کردیم دوباره دیر رسیدیم به منطقه و گلها رو گاو خورده !! ولی کم کم دوباره خوشحال شدیم 🙂 یه چیزایی از دور دیدیم که باعث شد پاهامون بیشتر جون بگیره

 

سفرنامه اسل محله

 

ترکیب رنگها … برف و سبزی و گل زرد و آب … اولش که جمعیت رو دیدم، گفتم باز این ملت همیشه در صحنه رفتن زدن طبیعت رو ترکوندن … ولی بعدا دیدم اونجوریام که فک میکردم نبود

 

سفرنامه اسل محله

 

این آب زلال از یکم بالاتر میاد. سرچشمه داشت، بسیار هم آب خوشمزه ای بود. لازم نیست تا اونجا آب با خودتون ببرید. اگه مهدی نبود ما داشتیم میبردیم. خوب شد بیشتر آبها رو خالی کردیم اوایل راه

 

سفرنامه اسل محله

 

من آآآآآشق این بک پکر (کوله به دوش) کوچولو شدم … وقتی ما رسیدیم اینجوری شد ، ناراحت شد … پیش خودش گفت “باز این مملیکا با دوستاش اومدن …”

 

سفرنامه اسل محله

 

بالاخره رفتیم جایی که میخاستیم چادر بزنیم. من عقب مونده بودم و بچه های گروه یه جای مناسب پیدا کرده بودن که همگی بتونیم کمپ کنیم. این منظرش بود

 

سفرنامه اسل محله

 

من شروع کردم به گرفتن عکس تکی از بچه ها. آقا مهدی یه عکس خوب از من گرفته بود چند سال پیش، من هر چی عکس بگیرم جبران نمیشه. عکس من و بزغاله. تو عکسای پروفایلم هست

 

سفرنامه اسل محله

 

مگه من خودم دل ندارم ؟؟

دیگه هوا ابری هم شده بود و باد شدیدی گرفته بود. من چادرم رو به زور زدم. البته بچه های جایی چادر ها رو زدن که قبلا استفاده شده بود. تا به گلها آسیب نرسه… مثل بچه ها باشید :))

 

سفرنامه اسل محله

 

خوب ، ما خوابیدیم ، بعدش صبح شد !! من خیلی زود خوابیدم و صبح زود اتوماتیک بیدار شدم. الان فک کنم ۶:۳۰ باشه تو عکس. این منظره پشت ما بود. یه گروه دیگه اونور کمپ زده بودن. فقط ماها بودیم کلا اونجا

 

سفرنامه اسل محله

 

این هم کمپ ما. نسبت به عکس قبلی ۱۶۰ درجه چرخیدم عکس گرفتم !! بچه ها، اینجور جاها که میرین، از جاهایی راه برید که قبلا رفتن و مسیرش مشخص شده. اینجوری کمتر آسیب میبینه طبیعت

 

سفرنامه اسل محله

 

مجتبی تجهیزاتش مخصوص “گلگشت” بود. مثلا ارتفاع چادرش رو مقایسه کنید با بقلیاش. این چادرها توش راحت تر میشه نشست و دسته جمعی بازی کرد، اما بر پا کردنش توی باد سخت تره و ممکنه پاره بشه یا باد ببردش

 

سفرنامه اسل محله

 

اینجا یه نفر اومده بود آتیش درست کرده بود، مجتبی رفت بهش تذکر بده !!

دوروغ گفتم، داره میره خرگوش بگیره :))

 

سفرنامه اسل محله

 

بعد رسیدیم به جاهای قشنگ داستان … صبحونه !! بچه ها دارن آب جوش میزارن چایی درست کنن فک کنم. نخندین خوب !! کتری نداشتن حتما !! البته بعدا فهمیدم میخاستن عدسی بزارن 🙂

 

سفرنامه اسل محله

 

من و کفشام همون موقع یهوووویی !!

کفشام داغون شد. در ضمن تولدم شهریور هست … هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم

 

سفرنامه اسل محله

 

این سفر رو رفتیم به خاطر گلهایی که در همین فصل در این دشت رویش میکنن. رنگ زرد خیلی جذابه … خیلی خوبه

 

سفرنامه اسل محله

 

کم کم داشت سر و کله جمعیت و آدمای جدید پیدا میشد … دیگه باید میرفتیم، فضا داشت تغییر میکرد

 

سفرنامه اسل محله

 

رفتیم سراغ اصل مطلب … صبحونه. این قسمت همیشه جزو بهترین بخش های سفر هست. همیشه خوراکیای خوشمزه با خودتون بیارید تو سفر ها :دی

 

سفرنامه اسل محله

 

در همین حال از صبحونه خوردنتون عکس بگیرید بفرستید برای دوستاتون بعد سفر … دلشون بسوزه و بهتون فحش های رکیک بدن :))

 

سفرنامه اسل محله

 

اینکه صبحونه خوشمزه باشه ، دلیل نمیشه من عکس هنری نگیرم !! تاحالا صبحونه خوردن دوستاتون رو از این زاویه دیده بودین ؟؟

 

سفرنامه اسل محله

 

بابک از همسفزهای جدید ما بودن. تاحالا ندیده بودمش. خیلی دوس داشت همراه ما باشه. آخرشم به مراد و من و مانی رسید :)) خیلی پسر خوب و خوش سفری بود … تامبز آپ !!

 

سفرنامه اسل محله

 

این شخصی که عینک دودی زده از عناصر خیلی خطرناک در سفرها هست. خیلی سعی کردیم بپیچونیمش نشد. تخصصش خالی کردن سفره همسفرها هست. مراقبش باشین (این خنده رضایت بعد از شکار صبحونه هست)

 

سفرنامه اسل محله

 

فهیمه هم جزو همسفر اولی های ما بود. خیلی دختر جالب و خوش سفری بود. برای این سفر کیسه خواب و چادر خریدن. بعد سفر فهمیدم از این عکس یواشکی ها خوشش میاد

 

سفرنامه اسل محله

 

تو سفرهای گروهی تخم مرغ نخورید. مخصوصا آب پز … حداقل قبلش از سالم بودنش مطمئن بشین. یا بعدش با فاصله از گروه بشینید که این مدل اتفاقات ناگوار نیوفته (جاست فور فان)

 

سفرنامه اسل محله

 

ایشون هم همسفر اولی بودن. یه چیزی آورده بود با بقیه تقسیم میکرد … شما هم خوراکیای خوشمزتون رو با بقیه (یا حداقل با من) تقسیم کنید

 

سفرنامه اسل محله

 

محسن از دوستای قدیمیه که یهویی از این سفر خبردار شد و اومد. شماره حساب دادم پول عکسها رو ریخت و من عکسهاشو دادم بهش :))

 

سفرنامه اسل محله

 

صبحونه رو خوردیم، عکس تکی ها رو هم گرفتیم و آماده رفتن شدیم

 

سفرنامه اسل محله

 

مسیرهای سرپایینی زودتر انجام میشه، ولی واسه زانو ضرر داره. وسطای راه برگشت همه برای استراحت توقف کرده بودیم. اگه گفتین من تو عکس کدوومم ؟؟

 

سفرنامه اسل محله

 

بعد از اینکه از روستای اسل محله هم رد شدیم، یهو یه صحنه جدید دیدیم. من آخر از همه بودم و دیدم ماشین زیاد رد میشه، یه نفره هیچهایک زدم بیام پایین. این صحنه رو دیدم پیاده شدم یکم عکس بگیرم

 

سفرنامه اسل محله

 

بعد از اینکه از بچه ها عکس گرفتم با این صحنه زیبا، یهو دیدم یه سری دیگه از بچه ها هم هیچهایک کنان از بقلم رد شدن !! فک نمیکردم تو سفر میدل باسی هم هیچهایک کنیم

 

سفرنامه اسل محله

 

خداییش چنتا از این عکسایی که با موبایل میگیرید رو نگا میکنید ؟ … همشوو ؟؟ … خوب من دیگه حرفی ندارم 🙁

 

سفرنامه اسل محله

 

بالاخره رسیدیم به میدل باس خوشگلمون. بچه ها خوشجال شدن 🙂

 

سفرنامه اسل محله

 

یه جا وایسادیم ماهی کبابی بخوریم. بچه ها تو صف بودن. یکی از اون پشت داد زد هل بدین … بچه ها هم گوش دادن :))

 

سفرنامه اسل محله

 

اینور بعضی از دستان داشتن در مورد مسایل اقتصادی جامعه با همدیگه بحث میکردن. به نتایج خوبی هم رسیدن و قراره برای ریاست جمهوری هم ارسال کنن

 

سفرنامه اسل محله

 

من و مانی انقد خسته بودیم که سر پا خوابمون برد. اون هم زمانی که داشتیم عکس مینداختیم … ماهی ها هم در حال کباب شدن بودن … البته که من وجترین هستم !!

 

سفرنامه اسل محله

 

این خانوم اسبه و بچش داشتن رد میشدن، یهو بچه اسبه گفت … مامان من گشنمه ، شیر میخام

 

سفرنامه اسل محله

 

بعد که شیرش رو خورد از اونور به راهشون ادامه دادن. ما هم سیر شدیم و از اینور به راهمون ادامه دادیم و اومیدم تهران. مثلا ترافیک هم نبود !!

 

میدل باس

این هم عکس یادگاری کنار جاده 🙂 شانس آوردم ماشین نزد به من :))

 

اگر در مورد این منطقه سوال داشتید و یا تمایل داشتید در برنامه های من شرکت کنید، در تلگرام به من پیام بدین

۰۹۳۵۳۲۱۰۱۱۸

 


 

مملیکا

من محمد هستم ملقب به مملیکا. یه مهندس مکانیک عاشق سفر کردن، ماجراجویی و عکاسی ... که آدم ها بخش اصلی سفرهاش هستن

More Posts - Website

5 thoughts on “سفرنامه اسل محله – اردیبهشت ۹۵

  1. کارت درسته مملیکا. خیلی دلتنگتم. ایشالا به زودی تو یکی از برنامه هات دوباره همسفر می شیم. به امید دیدار

  2. واااااای خیلی عالی بوده اینجایی که رفته بودین، کم مونده دیگه گریه کنم مخصوصا اونجایی که کمپ زده بودین، کانال تلگرامتو دارم سعی میکنیم( با همسر جان) تو برنامه های بعدی شرکت کنیم. باید کم کم خودمونو با برنامه هات هماهنگ کنیم

  3. خیلی عالی بود.اولین سفرنامه تون رو خوندم.یه بار حتما باید با همسر جان با پسرم باهاتون همسفر شیم.

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published. Required fields are marked *