سفرنامه اردبیل – بخش اول – پل معلق پیرتقی
سفر ۴ روزه اردبیل به صورت گروهی انجام شد و در نهایت ۳۱ نفر بودیم. روز دوشنبه ۲۹ شهریور از ترمینال غرب تهران حرکت کردیم. وسیله نقلیه هم اتوبوس VIP بود.
نزدیکای قزوین بودیم که امیرعلی یکی از همسفرهامون گفت دلپیچه داره و هر چقدر اصرار کردیم که خوب میشی و بیا، گفت میخام برگردم. خلاصه پلیس راه بعد از قزوین پیاده شد و برگشت. بعدا گفت تا دو روز حالش خوب نشد. به مسیر ادامه دادیم تا اینکه یک ساعت مونده بود به محلی که باید پیاده شیم، یهو اتوبوس زد کنار. راننده رفت چک کرد ببینه چی شده، بعد اومد گفت متاسفانه ماشین خراب شده. داستان رو تو اینستاگرام گفته بودم البته
یه سری از عکساشو ببینیم با هم 🙂
عباس خیلی خسته بود فک کنم. اومد زیر انداز انداخت خوابید باز !! هوا خیلی سرد بوداااا اون وقت صبح
بقیه بچه ها هم بدشون نیومد بخابن. بد آموزی داشت حرکت قبلی. هوا هم خیلی سرد بد !!
بچه ها تیکه تیکه با اتوبوس های عبوری رفتن و من و حسام آخر موندیم با یه کاتمیون هیچهایک کردیم رسیدیم به بچه ها :)) جالبیش اینه که وقتی سوار شدیم فهمیدیم خیلی آروم میره. دیگه هم اجازه نداد پیاده بشیم. خلاسه اومدیم تا رسیدیم به تونل ها. اشتباهی یه تونل جلوتر پیاده شده بودیم که مجبور شدیم برگردیم. یه تونل سواری هم کردیم دو هم :پی
از کنار جاده مسیر خاکی رو اومدیم پایین زیر اون درخته نشستیم صبحانه خوردیم. حسین سفارش عسل طبیعی و سر شیر محلی و نون بربری و فتیر داده بود که مینی بوس ها آورده بودن برامون. نشستیم و زدیم بر بدن. پنیر لیقوان هم بود راستی
بعد صبحانه مسیر رو ادامه دادیم. کم کم پل معلق پیر تقی دیده میشد. داستان داشت هیجان انگیز میشد. ظاهر خفن توری داشت :دی
رفتیم و رسیدیم به پل. یه عده بچه ها زودتر رفته بودن و داشتن عکاسی میکردن روی پل. ما ترجیخ دادیم وایسیم بقیه رد شن. چون احتمال میدادیم تحمل وزن زیاد رو نداشته باشه. آدمای جون دوستی هستیم کلا :))
از اینجا معلومه ما کجا بودیم اولش. بعدش اومدیم اینور. کابلهایی که از پل آویزون هست واسه اینه که مثلا پل زیاد تکون نخوره به اطراف چون واقعا معلق بود. سوسول بازی هم نبود. خیلی هم بی خطر نبود. واقعا هیجان داشت. ترس و هیجان با هم. عین فیلم خارجیا :دی
من هم که همش تو آشپزخونه بودم … ببخشید، همش در حال عکاسی و عکس تکی گرفتن و اینا. بچه ها عکس دوس دارن 🙂
چنتا از بچه ها رفته بودن اون پایین حرکتای ژانگولری میزدن. یه کابل آویزون بود اون پایین داشتن حرکتای نمایشی میزدن باهاش. احتمالا کلیپ ها و فیلمهاش بعدا بیاد بیرون :))
این هم من هستم روی پل معلق … از آشناییتون خوشوقتم :))
بعدشم که حرکت کردیم که بریم. زوج های جوان هم در حال قدم زدن و تحلیل قسمت اول سفر :دی
این هم عکسی زیبا که توسط حسام مقیمی گرفته شده و ادیت شده
این هم یکی دیگه از حسام. خوب ادامه داستان رو در بخش بعدی میگم. اگر نظری دارید در قسمت کامنتها بنویسیدش 🙂
ممنون از سفرنامه ها تون واقعا خوندنش لذت بخشه و حس و حال سفر و بهمون میده ولی چرا نوشته هارو نصفه و نیمه ول میکنید میرید سراغ نوشته دیگه ؟؟/ پس بقیه سفرنامه اردبیل چی شد 🙁
به زودی ادامش رو قرار میدم 🙂
,واقعا خیلی عالی می نویسید. رسما حسودی دون هر آدمی رو فعال میکنه